ديگه کم کم دارم قبول ميکنم که همه چيو بايد به خود اون بالايي که هميشه حواسش به ما بوده بسپرم ولي بعضي جاها نميدونم چرا مخالفت ميکنم بعضي وقتا رفتارم در تضاد با اين فکرم ميشم نميدونم چرا ولي بايد اينم ترک کنم اين مدت خيلي آروم تر شدم تا يکم به هم ميريزيم و نا آروم ميشم ياد اون ايه اي ميوفتم که خدا توش گفته « الا بذکر الله تطمئن القلوب » يه ارامش عجيبي ميگيرم توي اون موقعيت حتي تمرکزمم راحت تر شده . دلم ميخواست از همه چي بزنم حتي درسم و بشينم و با اسلامم که از بدو تولد باهاش بودم وهيچ وقت متوجه اون نشدم ، آشنا بشم ولي حيف که امسال سال مهميه سال سرنوشت ساز کنکور . ولي الانم هر وقت بيکار ميکنم خودمو ويا وقتي حوصله هيچي ندارم ميشينم و قرآن رو ميخونم يا حداقل آيات اميد بخش اونو ميخونم . حس ميکنم يکي رو ديدم که خيلي وقته مشقاق و منتظر ديدنش بودم – اگه قديم ميديدم يکي مثل الانم حرف ميزنه ممکن بود مسخرش هم بکنم ولي الان فهميدم نه خواننده متن بايد خودش به جايي برسه که درک کنه طرف مقابل رو – الان احساس ارامش عجيبي دارم ولي ميترسم که نکنه يه روز از خواب بيدار بشم و ببينم که همش خواب بوده و همچين ارامشي نيست و نبوده و نخواهد بود ولي يادگرفتم که از هر فرصتي حتي وقتي بدونم اين به پايان ميرسه استفاده کنم ولي خداي من بزرگ تر از اين حرفاست نميذاره اين ارامشم تمام بشه و نميگيره ازم اين ارامش خوب رو . خدايا هميشه توبمون نميخوام ازت فاصله بگيرم . نميگم دستمو بگير چون هميشه گرفته بودي ولي ميگم دستمو ول نکن ؛ ول نکن بزار به اميد تو راه برم بزار مثل يه بچه نو پا راه برم با تکيه برتو . 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اخبار فناوری و آی تی خلاصه کتاب Chris الکتروهدهد کلينيک تخصصي دندانپزشکي شاهکار دنتال وبلاگ آرمان میرزایی جهان تلفیق مینا و خاتم با هنر ایرانی خرید انواع سمعک معرفی بهترین برندهای لوازم آرایشی و بهداشتی